چهارشنبه, می 15, 2024
مسیح نامه

گالري آسمان غدير(قسمت دوّم)

كاروان محبّت از مدينه ره سپار مكّه بود. محمّد صلي الله عليه و آله را سوار بر شترش ديدم .متوجه نگاهي آشنا در چشمان پر مهرش گشتم . آن نگاه هميشه بدان معنا بود كه فاطمه سلام الله عليها دختر عزيزش به همراهش بود .اما، پس علي عليه السّلام كجا بود؟ سپس علي عليه السّلام را ديدم كه با دوازده هزار همراه از يمن مي آمد تا به زائران ملحق گردند .آن شوق آشنا را در چهره ي علي عليه السّلام مشاهده كردم .هرگاه علي عليه السّلام از محمّد صلي الله عليه و آله دور بود اشتياقي همراه با نگراني بر چهره اش نقش مي بست.

گويا صداي ضربان قلب محمّد صلي الله عليه و آله را مي شنيدم آن هنگام كه گرد كعبه طواف مي كرد. فضاي مكّه از فرشتگان آسماني آكنده شده بود. ملائك مي كوشيدند تا خود را به محمّد و فاطمه سلام الله عليهما نزديكتر سازند . آنان ميدانستند كه محمّد و فاطمه سلام الله عليهما حبيب و محبوبه خداي اند .آن گاه علي عليه السّلام را ديدم كه وارد مكّه شد. چهره ي محمّد و علي عليهما السّلام از ديدار دوباره ي يكديگر غرق شادي گشت و من از آن شادي غرق نور شدم و ملائك نيز از ديدن آن دو به همراه هم از فرط شادي در خود نمي گنجيدند. من آسمان با تمام عظمتم هرگزنتوانم كه محبّت محمّد وعلي عليهما السّلام به يكديگر را در خود جاي دهم .آن دو برادر ابدي صبورانه هم چون دو پدر مهربا ن قدم به قدم مردمان را در مناسك حج هدايت كردند. در آن لحظات آرزو مي كردم كه انسان بودم ومي توانستم به آن دونزديك تر شوم.

شنيدم كه محمّد صلي الله عليه و آله به مردم مي گفت كه مدّت زيادي در ميان آنان نخواهد بود وتأكيد  كرد كه بعد از او علي عليه السّلام بازگشتگاه آنان است ومن آسمان اشك هاي ياران حقيقي محمّد صلي الله عليه و آله را مي نگريستم. اگر قلبي داشتم يقيناً در آن لحظات از تپش باز مي ايستاد .

چگونه ميتوانستم بدون نگريستن به چهره ي مهربان محمّد صلي الله عليه و آله بر پا باشم ؟ گويي علي عليه السّلام احساس مرا درك مي كرد؛ چهره ي مهربانش رابه سوي من كرد و با چشمان اشكبارش به من نگريست .ناگهان متذ كر شدم من آسمان ميتوانم بعد از محمّد صلي الله عليه و آله بر شانه علي عليه السّلام تكيه زنم.

روزها از پي هم مي گذشتند و شب ها نيز…

بالغ بر صد هزار نفر در حال ترك مكّه بودند . به غير از آنان كه ضعيف بودند و ناتوان هيچكس در مكّه باقي نمانده بود .محمّد صلي الله عليه و آله را ديدم كه به افق چشم دوخته بود. گويي تمامي هستي درون چشمانش جاگرفته بود. به چه مي انديشيد؟ آن گاه علي عليه السّلام را ديدم . او هم همان  نگاه را در چشمانش داشت .مي دانستم كه به زودي واقعه اي بسيار مهم به وقوع خواهد پيوست . آن گاه متوجه شدم كه فرشته وحي از عرش به سوي زمين هبوط مي كرد. دانه هاي عرق  بر چهره گلگون  محمّد صلي الله عليه و آله نشست .او در حال دريافت وحي الهي بود. بارها او را در اين حال ديده بودم. پيامبر از حركت باز ايستاد .علي عليه السّلام و اطرافيان پيامبر آشكارا نواي دل انگيز محمّد صلي الله عليه و آله را شنيدند و من نيز.

پيامبر صلي الله عليه و آله كلام خداوند را تكرار كرد كه به ايشان فرمود:

اي پيامبر برسان آنچه را كه پروردگارت به سوي تو نازل كرده است و اگر چنين نكني پس رسالت خدايت را نرسانده اي. خداوند از مردمان حفاظتت خواهد كرد و يقيناً خداوند كافران را هدايت نخواهد كرد .

پيامبر صلي الله عليه و آله فرمود تا همگان بر كنار بركه غدير در صحراي سوزان جحفه فرود آيند. آفتاب من آنچنان درخشان و پر حرارت بود كه ميخواستم گرمايش را كاهش دهم اما خالق يكتا اذنم نداد. محمّد صلي الله عليه و آله آن مهربانترين پدر تاريخ امر كرد تا همگان در زير آفتاب سوزان من بايستند. اين امر پيامبر نشان ازآن بود كه واقعه اي مهم درحال رخ دادن است زيرا اگر مهّم نبود پيامبر مهربان هرگز از مردمان نمي خواست تا زير آفتاب سوزان من توقف كنند .آن گاه فضا آكنده از نواي ملكوتي اذان گشت .

بعد از نمازظهر پيامبر در حالي كه بر بلندي ايستاده بود همگان را مخاطب قرار داد. او خداوند را به  زيباترين نحو حمد و ستايش كرد. با گوش دادن به كلام الهي  پيامبر من آسمان نيز خالق يكتا را عبادت كردم. سپس پيامبر اين كلامي را كه بارها پيش از اين از او شنيده بودم باز هم مهربانانه و دلسوزانه براي مردم تكرار كرد و فرمود اگر آنان قرآن و اهل بيتش را اطاعت و پيروي كنند هرگز صراط مستقيم را پس از او گم نخواهند كرد.

محمّد صلي الله عليه و آله فرمود او صراط مستقيم است و پس از او علي عليه السّلام و آن گاه فرزندان او از نسل علي در طي قرون و اعصار صراط مستقيم خواهند بود…بارها بشارت يازده امام از نسل محمّد و علي و فاطمه را از لب هاي مبارك پيامبر شنيده بودم.  آن گاه محمّد صلي الله عليه و آله دست علي عليه السّلام را بالا برد و فرمود :

هر آن كس من مولا و صاحب اختيار اويم  اينك اين علي مولا و صاحب اختيار اوست.

پيامبر فرمود كه فرشته ي وحي 3بار بر او نازل گشت و گفت كه اگر اين پيغام را نرساند تمامي رسالت الهي ابلاغ نشده است. نگراني را در چهره ي محمّد صلي الله عليه و آله خواندم … او مي دانست كه برخي از مردمان تنها تظاهر به اسلام مي كردند و قلب هايي بس تاريك داشتند و پس از او به باورهاي جاهليّت بازمي گشتند…مي دانست كه پس از او نسبت به برادر محبوبش علي و دخترعزيزش فاطمه چه ها خواهند كرد…من گروهي از آنان را ديدم كه در حالي كه چهره هايشان از فرط خشم و حسد سياه گشته بود گوشه اي ايستاده بودند و تاريك ترين نقشه هاي تاريخ را مي كشيدند…

پيامبر صلي الله عليه و آله فرمود خداوند علي عليه السّلام را به عنوان جانشين انتخاب كرده است. آن گاه محمّد صلي الله عليه و آله كلام خدا را بازگو كرد:

امروز دينتان را براي شما كامل كردم ونعمتم را بر شما به نهايت رساندم و اسلام را دين شما برگزيدم.

پيامبر صلي الله عليه و آله فرمود كه علي امام بعد از او است وآن آخرين امام ، مهدي عليه السّلام ، نيز از او خواهد بود و بر همه ظالمان و تجاوزگران پيروز خواهد شد…

سپس پيامبر از همگان خواست تا پيام غدير را به آنان كه غايب اند وبه آنان كه هنوز به دنيا نيامده اند و بر همه ي انسانها تا ابديت برسانند. آن روز پيامبر بسيار سخن فرمود. اواز همگان خواست تا هميشه علي را با لقب خدادادي اش امير المؤمنين بخوانند. آن گاه از همگان خواست به دنبال او اين جملات را تكرار كنند:

شنيديم و اطاعت ميكنيم . پروردگارا آمرزش تو را مي طلبيم و مسير به سوي توست. شكر وسپاس خداي را كه ما را دراين راه هدايت فرمود و اگر هدايت خدا نبود ما هرگزهدايت نمي شديم.

آن گاه محمّد صلي الله عليه و آله از حاضران خواست تا با او و علي عليه السّلام به نشانه بيعت و وفاداري دست دهند وزنان با قرار دادن دست هايشان در تشت آبي كه علي عليه السّلام نيز دست مباركش در آن بود با علي پيمان وفاداري ببندند.عهد بستن خلائق تا سه روز به طول انجاميد. گويي پيامبر صلي الله عليه و آله در پي آن بود تا همگان پيام غدير را به خاطر بسپارند. من آسمان متحير شدم وقتي ديدم آنان كه بر ضد علي نقشه مي كشيدند اولين كساني بودند كه با او بيعت كردند و تبريك گفتند. نميتوانستم سياهي قلبشان را درك كنم .

پس از آن واقعه روزهاي سياه زيادي سپري شدند و شب ها نيز…

هرگز فراموش نمي كنم كه وقتي محمّد صلي الله عليه و آله از مهدي عج الله تعالي فرجه سخن مي گفت در چشمانش نوري از اميد مشاهده مي كردم. اين نور را در چشمان همه ي پيامبران پيشين ديده بودم زماني كه آنان از منجي سخن مي گفتند. دريافتم كه مهدي به زيبايي محمّد و علي خواهد بود . ميدانم كه بايد چشمان آبي ام را باز نگاه دارم تا ظهور مهدي را ببينم. آن گاه كه دانستم روزي آل محمّد صلي الله عليهم اجمعين فرمان روايي خواهند كرد از افق تا افق غرق شادي گشتم و براي آن  روز لحظه شماري مي كنم…روزي كه رنگين كمان توحيد و عدالت و صداقت و نجابت و امنيّت و كرامت و سعادت بر آسمان قلب هاي اميدوار بشريت نقش بندد.

روزها از پي هم مي گذرند و شب ها نيز…

و من هنوز در انتظارم آيا تو نيز منتظري؟