جمعه, می 17, 2024
کتب و مقالات متفرقه

منشأ برخی اندیشه ها در میان مسلمانان(قسمت دوم)

همچنین: «اهل فلسفه از قران و اهلش (اهل بیت علیهم السلام) رویگردان شدند و برای کسب علم و عرفان به سراغ آثار فلاسفه قدیم رفتند» مرات العقول، علامه محمدباقر مجلسی، ۱/۱۱۹

و نیز:

«گروهی زیاد از علمای متأخر ما ـ که رحمت خدا بر آنان باد ـ از فلاسفه قدیم و متأخر و مشایی ها و اشراقی ها در پاره ای از دیدگاههایشان پیروی می کنند و از این نکته که این امر مستلزم مخالفت با ضروریات دینی اند، غافلند.» مرات العقول ۹/۹۵

علامه مجلسی در مواضع متعددی از کتاب بحار الانوار ضمن حمله شدید به تاویلهای بی دلیل فلاسفه نسبت به آیات و روایات، تاویل آیات یا روایات را بر مبنای برهانی قاطع و ضرورتی عقلی مجاز می داند و این بدان معناست که علامه مجلسی در برابر حکم عقل و آنچه واقعا ـ و نه به صرف ادعا و توهم ـ مورد ادراک مستقل عقل است، خاضع است و حجیت آن را می پذیرد:

«رد آنچه از صاحبان عصمت ـ صلوات الله علیهم ـ وارد شده است و یا تاویل آنها بدون برهانی قاطع، جرأت و جسارت ورزی بر خداوند و رسولش و حجتهای معصومش علیهم السلام است.» بحار الانوار ۲۷ : ۲۷۴

و در جایی دیگر می گوید:

« و بارها دیدی که ما تاویل نصوص و آثار و آیات و اخبار را بدون ضرورتی عقلی و یا به دلیل وجود معارضات نقلی رد کرده و آن را جسارت در برابر خدای عزیز جباز دانستیم.» بحار الانوار ۵۷ : ۱۵۰

در دو نقل فوق مشاهده می کنیم که ضمن رد تاویل بی اساس، تاویل بر مبنای برهان روشن و ضرورت عقلی پذیرفته شده است.

با این توضیحات باب اتهام به علامه مجلسی از سوی مدافعان فلسفه بسته شده و روشن می شود که علامه مجلسی مثل دیگر متکلمان روشن بین شیعی مانند صدوق و مفید و کلینی و سید مرتضی و شیخ طوسی و علامه حلی و محقق کراجکی و …. ، نه از موضع نقل صرف و تعبد محض در برابر آثار و احادیث اهل بیت علیهم السلام بلکه از موضع عقلانیت حقیقی ـ و نه عقلانیت ادعایی ـ و آموزه های نورانی وحیانی، در برابر فلسفه یونانی موضع گیری کرده است و آن را در زمره ضلالت و الحاد و کفر، قلمداد کرده است.

تعجب علامه مجلسی از آن دسته از عالمان دین است که با وجود آن که اهل آداب شرعی و انجام مستحبات اند اما به تدریس کتب فلسفی می پردازند:

«و از همه غریب‏تر آنست که جمعى که خود را از اهل شرع می شمارند و اهتمام عظیم در باب اتیان به آداب و مستحبات می نمایند این کتب ضلال را از روى اعتقاد درس می گویند و کسى از ایشان نشنیده که در مقام رد و انکار و دفع شبهات ایشان درآیند … و طعن مى‏کنند بر کسى که بر ارباب این عقاید لعن کند و فخر مى‏کنند که ما از جمله لاعنین نیستیم‏.» حق الیقین، ص ۴۲۱

علامه مجلسی با اشاره به چند اصل معروف فلسفی مثل «قاعده الواحد لایصدر منه الا الواحد» و «قدم عقول و افلاک» و «امتناع اعاده معدوم» و «محال بودن خرق و التیام در افلاک»، نتیجه منطقی اعتقاد به این اصول را انکار بسیاری از ضروریات دینی و اعتقادی می داند:

«کسى که قائل باشد که واحد صادر نمی شود از او مگر واحد، و گوید هر حادثى مسبوق است به ماده و گوید آنچه قدمش ثابت شد، عدمش محال است و عقول و افلاک و هیولاى عناصر را قدیم داند و انواع متوالده را قدیم داند و اعاده معدوم را محال داند و افلاک را متصل به یکدیگر داند و فاصله در میان آنها قائل نباشد و خرق و التیام در فلکیات را محال داند … و امثال این عقاید باطله را قائل باشد، چگونه اذعان می تواند کرد به آنکه خدا فاعل مختار است و آنچه خواهد می تواند کرد و عالم و آدم حادثند و به حشر جسمانى و آنکه بهشت … مشتمل است بر حور و قصور و ابنیه و مساکن و اشجار و انهار و آنکه آسمانها شق می شوند و پیچیده می شوند و کواکب بی نور می شوند و فرو می ریزند بلکه همه فانى می شوند و آنکه ملائکه اجسامند و بالها دارند و آسمانها مملوند از ایشان و به زمین مى‏آیند و بالا می روند  … و همچنین بسیارى از معجزات انبیاء و اوصیاء از شق قمر و احیاى اموات‏ و رد شمس و طلوع آن از مغرب و خسوف و کسوف در غیر وقت مقرر و جارى شدن نهرهاى عظیم از سنگهاى کوچک و فرو بردن عصاى موسى خروارهاى چوب و ریسمان را و امثال اینها….. پس معلوم شد که اعتقاد به اصول حکماء با اعتقاد به اکثر ضروریات دین جمع نمی شود پس یا منکر نبوت انبیاء باید بشوند و یا ایشان را العیاذ باللّه از بابت ارباب حیل و معمیات دانند که در تمام عمر مدارشان بر این بوده که مردم را به ضلالت و جهل مرکب اندازند و به اصل را در لباس حق به مردم نمایند و هدایت ایشان را به این فرقه ضاله حواله کرده باشند.» حق الیقین : ۴۲۱

علامه مجلسی کتب فلاسفه را با توجه به تعارض مفاد آنها با ضروریات و مسلمات دبنی و اعتقادی، همچون کتب صوفیه، در زمره کتب ضاله می داند:

«و مشهور میان علماء آن است که حرام است نوشتن و حفظ کردن کتب منسوخه و یاد گرفتن و یاد دادن آن مانند تورات و انجیل و کتب اهل ضلالت و بدعت مانند کتب سنیان و سایر مخالفان و کتب حکماء {فلاسفه} و صوفیه و ملاحده، مگر از براى نقض و باطل کردن یا حجت کردن بر ایشان یا اخذ کلمات حقه از آنها یا تقیه‏.» (حق الیقین: ۵۱۷)

فلسفه و فیلسوفان از منظر علامه مجلسی رحمة الله علیه، سایت پژوهشی درباره ابن عربی، عرفان و تصوفwww.ebnearabi.com

در پایان جملاتی از اندیشمند گران قدر و منتقد عرفان و فلسفه آقای مهدی نصیری در خصوص نظریه وحدت وجود می آوریم:

اساساً خود فلسفه و بویژه حکمت متعالیه خود منشأ شبهات و نتایج غلط فراوانی است که به هیچ وجه کمتر از مشکلات فلسفه های ماتریالیستی نیست. نظریه وحدت وجود که با عبارت «بسیط الحقیقة کل الاشیاء» در فلسفه صدرا بیان می شود، به این معنا که خداوند را وجود نامتناهیِ در برگیرنده همه اشیاء و موجودات می داند که جایی برای وجود غیر نگذاشته است، خود عین ماتریالیسم است و با دهری گری قدیم و ماتریالیسم جدید هیچ تفاوتی ندارد جز این که در زرورقی از الفاظ و اصطلاحات فریبای فلسفی پیچیده شده است که امر را بر بسیاری مشتبه کرده است.

 این یک تردستی و شعبده بازی فلسفی است که ما بر موجود نامتناهیِ شامل و مرکب از کل الاشیاء، نام بسیط بگذاریم و چنین وانمود کنیم که خدای ما همان خدای بسیط و غیر متجزی و غیر مقداری و غیر مرکب برهان و قران است و بعد همین که با این سئوال مواجه شویم که آخر چطور کل الاشیاء می تواند بسیط و غیر متجزی باشد، توضیح بدهیم که «البته منظور ما از جزء نداشتن و بسیط بودن، جزء عدمی! نداشتن است که شرّالتراکیب است و الا جزء وجودی داشتن که اشکالی ندارد!

 بلکه اگر فرض کنید که موجودی در این عالم، حتی اعیان نجسه، حصه و جزئی از ذات نامتناهی خدا نیستند، خداوند را متناهی و ناقص و غیر پر (با تفسیر غلط واژه صمد به پر) دانسته ایم»! و عجیب این که عده ای با وجود صداقت و نیت خیرشان و با وجود تصریحات عدیده قرانی و روایی بر نفی این نظریه غیر عقلانی به این باور رسیده اند که توحید حقیقی و توحید خواص و خاص الخاص همین است!

 به راستی از دست چنین فلسفه ای که اوج و عصاره آن نظریه وحدت وچود است و به تصریح و اعتراف این عربی ـ اولین مروج فعال آن در عالم اسلام ـ نظریه ای غیر عقلانی است و باید با نقل به اثبات آن پرداخت!!، حل کدام مساله بر می آید؟( مهدی نصیری در گفتگو با شماره جدید مهرنامه: اسلام شناسی معاصر یونان زده و تجدد زده است)

در اینجا حدیثی از امام صادق  علیه السّلام را متذکر می شویم که ‏فرمودند:

إِنَّ اللَّهَ خِلْوٌ مِنْ خَلْقِهِ وَ خَلْقَهُ خِلْوٌ مِنْهُ وَ كُلُّ مَا وَقَعَ عَلَيْهِ اسْمُ شَيْ‏ءٍ مَا خَلَا اللَّهَ فَهُوَ مَخْلُوقٌ وَ اللَّهُ خَالِقُ كُلِّ شَيْ‏ءٍ تَبَارَكَ الَّذِي لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْ‏ءٌ- وَ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِير كافي  ج‏1 ص 82

به راستى خدا تهى است از خلق خويش و خلق او هم از وى تهى و بر كنار باشند، هر چه بر آن نام چيز صادق آيد جز خدا مخلوق باشد و خدا خالق هر چيز است، مبارك باد آنكه نيست به مانندش چيزى و او است شنوا و بينا.

پایانین سخن

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در روز غدیر خم فرمودند: هان مردمان!  صراط مستقيم خداوند منم که شما را به پيروی آن امر فرموده، و پس از من على ست و آنگاه فرزندان من از نسل او امامان راه راستند که به درستی و راستی راهنمايند و به آن حکم و دعوت کنند.

امير المؤمنين عليه السّلام خطاب به کمیل فرمودند:

ای کميل، شيطان دامهايی دارد که تو را گرفتار کند پس بترس از اينکه در آن بيفتی.

ای کميل ، زمين پر از دامهای شيطان است و هرگز کسی از اين دام های شيطانی نجات نمی يابد مگر اينکه به ما اهل بيت تمسک جويد و خداوند تو را آگاه گردانيده به اينکه هرگز نجات نمی يابد از اين دام ها مگر بندگانش و اين بندگان همان اولياء ما – کسانی که تحت ولايت مايند- هستند. ای کميل اين فرموده خداوند عزوجل (خطاب به شيطان) است: بدرستی که تو را بر بندگان من تسلطی نيست [1]و اين فرمايش خداست : تسلط شيطان بر کسانی ست که ولايتش را پذیرفته اند و کسانی که به خدا مشرک شده اند[2]. ای کميل، به ولايت ما نجات پیدا کن از اينکه شيطان در مال و اولاد تو شريک شود. بحار الانوار، ج 77 ص 274

امیرالمؤمنین حضرت علی علیه السّلام در خصوص نحوه ایجاد بدعت و انحراف در دین اینگونه فرمودند:

إِنَّمَا بَدْءُ وُقُوعِ الْفِتَنِ أَهْوَاءٌ تُتَّبَعُ وَ أَحْكَامٌ تُبْتَدَعُ يُخَالَفُ فِيهَا كِتَابُ اللَّهِ وَ يَتَوَلَّى عَلَيْهَا رِجَالٌ رِجَالًا عَلَى غَيْرِ دِينِ اللَّهِ فَلَوْ أَنَّ الْبَاطِلَ خَلَصَ مِنْ مِزَاجِ الْحَقِّ لَمْ يَخْفَ عَلَى الْمُرْتَادِينَ وَ لَوْ أَنَّ الْحَقَّ خَلَصَ مِنْ لَبْسِ الْبَاطِلِ انْقَطَعَتْ عَنْهُ أَلْسُنُ الْمُعَانِدِينَ وَ لَكِنْ يُؤْخَذُ مِنْ هَذَا ضِغْثٌ وَ مِنْ هَذَا ضِغْثٌ فَيُمْزَجَانِ فَهُنَالِكَ يَسْتَوْلِي الشَّيْطَانُ عَلَى أَوْلِيَائِهِ وَ يَنْجُو الَّذِينَ سَبَقَتْ لَهُمْ مِنَ اللَّهِ الْحُسْنىخطبه ۵۰  نهج البلاغه

ابتداى ظهور فتنه‏ها هواهايى است كه پيروى مى‏شود، و احكامى كه در چهره بدعت خودنمايى مى‏كند، در اين فتنه‏ها و احكام با كتاب خدا مخالفت مى‏شود، و مردانى مردان ديگر را بر غير دين خدا يارى و پيروى مى‏نمايند. اگر باطل از آميزش با حق خالص مى‏شد راه بر حق جويان پوشيده نمى‏ماند. و اگر حق در پوشش باطل پنهان نمى‏گشت زبان دشمنان ياوه گو از آن قطع مى‏گشت. ولى پاره‏اى از حق و پاره‏اى از باطل فراهم شده و در هم آميخته مى‏شود، در اين وقت شيطان بر دوستانش مسلط مى‏شود، و آنان كه لطف حق شاملشان شده نجات مى‏يابند.

1)سوره حجرآيه 42و سوره اسراء آيه 65

2)سوره نحل آيه 100