چهارشنبه, می 15, 2024
رو در رو

مناظره امام رضا علیه السّلام(قسمت دوم)

…امام رضا علیه السلام فرمودند: اى مسیحى! به خدا سوگند ما به عیسى اى که به محمّد صلى اللَّه علیه و آله ایمان داشت، ایمان داریم، و نسبت به عیسى ى شما ایرادى نداریم‏ بجز ضعف و ناتوانى و کمى نماز و روزه‏اش.*
جاثلیق گفت: بخدا قسم علم خود را فاسد نمودى و خود را تضعیف کردى. گمان مى‏کردم تو عالمترین فرد در بین مسلمانان هستى.

حضرت فرمودند: مگر چطور شده است؟
او گفت: مى‏گویى عیسى ضعیف بود و کم روزه مى‏گرفت و کم نماز مى‏خواند، و حال آنکه عیسى حتّى یک روز را بدون روزه نگذراند و حتّى یک شب نخوابید؛ همیشه روزها روزه بود و شبها شب زنده‏دار!
حضرت فرمودند: براى تقرّب به چه کسى روزه مى‏گرفت و نماز مى خواند؟!
جاثلیق از کلام افتاد و ساکت شد. [* امام رضا علیه السلام – جهت روشن کردن این مطلب برای عالم مسیحی که حضرت عیسی علیه السلام خدا یا پسر خدا نبودند بلکه بنده ای مطیع و فرمانبردار و همیشه مشغول به عبادت خداوند یکتا بودند- این نسبت را به حضرت عیسی علیه السلام دادند تا عالم مسیحی را از خواب غفلت بیدار کنند.]
حضرت فرمودند: مى‏خواهم مطلبى از تو بپرسم؟
جاثلیق گفت: بپرس؛ اگر جوابش را بدانم، پاسخ مى‏دهم.
حضرت پرسیدند: چرا منکر هستى که عیسى، به اجازه خدا مرده‏ها را زنده مى‏کرد؟
جاثلیق گفت: زیرا کسى که مرده‏ها را زنده کند و نابینا و شخص مبتلا به پیسى را شفا دهد خداست وشایسته پرستش.
حضرت فرمودند: یسع نیز کارهایى نظیر کارهاى عیسى انجام مى‏داد، بر روى آب راه مى‏رفت، مرده زنده مى‏کرد، نابینا و مبتلاى به پیسى را شفا میداد، ولى امّتش او را خدا ندانسته و کسى او را نپرستید، حزقیل پیامبر نیز مثل عیسى بن مریم مرده زنده کرد، سى و پنج هزار نفر را بعد از گذشت شصت سال از مرگشان، زنده نمود.
آنگاه رو به رأس الجالوت [عالم یهودی] نموده، فرمودند: آیا مطالب مربوط به این عدّه از جوانان بنى اسرائیل را در تورات دیده‏اى؟ بخت‏نصّر آنها را از بین اسراى بنى اسرائیل که در هنگام حمله به بیت المقدس اسیر شده بودند، انتخاب کرده، به بابل برد، خداوند نیز وى را به سوى آنها فرستاد و او آنها را زنده نمود، این مطلب در تورات هست و هر کس از شما آن را انکار کند، کافر است. [*…و مرا به هرطرف آنها گردانید. و اینک آنها بر روی همواری بی‌نهایت زیاده و بسیار خشک بود. و او مراگفت: ای پسر انسان آیا می‌شود که این استخوانها زنده گردد؟ گفتم: ای خداوند یهوه تو می‌دانی.پس مرا فرمود: براین استخوانها نبوت نموده،به اینها بگو: ای استخوانهای خشک کلام خداوند را بشنوید! خداوند یهوه به این استخوانها چنین می‌گوید: اینک من روح به شمادرمی آورم تا زنده شوید. و پیه‌ها بر شما خواهم نهاد و گوشت بر شما خواهم آورد و شما را به پوست خواهم پوشانید و در شما روح خواهم نهاد تا زنده شوید. پس خواهید دانست که من یهوه هستم. پس من چنانکه مامور شدم نبوت کردم. و چون نبوت نمودم، آوازی مسموع گردید. و اینک تزلزلی واقع شد و استخوانها به یکدیگر یعنی هر استخوانی به استخوانش نزدیک شد. و نگریستم و اینک پیه‌ها و گوشت به آنها برآمد و پوست آنها را از بالا پوشانید. امادر آنها روح نبود. پس او مرا گفت: بر روح نبوت نما! ای پسر انسان بر روح نبوت کرده، بگو: خداوند یهوه چنین می‌فرماید که‌ای روح ازبادهای اربع بیا و به این کشتگان بدم تا ایشان زنده شوند .پس چنانکه مرا امر فرمود، نبوت نمودم. وروح به آنها داخل شد و آنها زنده گشته، بر پایهای خود لشکر بی‌نهایت عظیمی ایستادند. (کتاب عهدین؛ عهد عتیق،سفر حزقیال، فصل 37، عبارات اول تا دهم)]
رأس الجالوت گفت: این مطلب را شنیده‏ایم، و از آن مطّلع هستیم.
حضرت فرمودند: درست است، حال دقّت کن و ببین آیا این سفر از تورات را درست مى‏خوانم؟ سپس آیاتى از تورات را بر ما تلاوت فرمودند. یهودى با شنیدن تلاوت و صوت آن حضرت، با تعجّب، بدن خود را به راست و چپ حرکت‏ مى‏داد. سپس حضرت رو به جاثلیق کردند و پرسیدند: آیا اینها قبل از عیسى بوده‏اند یا عیسى قبل از آنها؟
گفت: آنها قبل از عیسى بوده‏اند.
حضرت فرمودند: قریش همگى نزد رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله آمدند و درخواست کردند که حضرت مرده‏هایشان را زنده کند، آن حضرت، علیّ بن ابى طالب علیهما السّلام را همراه آنان به صحرا (یا گورستان) فرستادند و فرمودند: «به صحرا (یا گورستان) برو و با صداى بلند افرادى را که اینها درخواست زنده شدن آنان را دارند، صدا بزن و تک تک نام آنان را ببر و بگو: محمّد، رسول خدا مى‏گوید: به اذن خدا برخیزید! (امیر مؤمنان نیز آنان را ندا کرد) همه برخاسته، خاک‏هاى سر خود را مى‏تکاندند».
قرشیان نیز از آنان در باره امورشان سؤال مى‏کردند و در ضمن گفتند: محمّد پیامبر شده است، مردگان از خاک برخاسته گفتند: اى کاش، ما او را درک کرده، به او ایمان مى‏آوردیم ؛ و پیغمبر نیز افراد نابینا یا مبتلا به بیمارى پیسى و نیز دیوانگان را شفا داده است؛ با حیوانات، پرندگان، جنّ و شیاطین صحبت کرده است، ولى ما آن حضرت را خدا نمى‏دانیم و در عین حال منکرفضائل این دسته از پیامبران (عیسى، یسع، حزقیل ، … و محمّد صلى اللَّه علیه و آله و علیهم اجمعین) نیستیم، شما که عیسى را خدا مى‏دانید، باید یسع و حزقیل را نیز خدا بدانید، چون آنان نیز مثل عیسى مرده زنده مى‏کرده‏اند، و نیز معجزات دیگر حضرت عیسى را نیز انجام میدادند.
و نیز عدّه‏اى از بنى اسرائیل که تعدادشان به هزاران نفر مى‏رسید، از ترس طاعون از شهر خود خارج شدند ولى خداوند جان آنان را در یک لحظه گرفت. اهل آن شهر، اطراف آنان حصارى کشیدند و آن مردگان را به همان حال رها کردند تا استخوانهایشان پوسید. پیامبرى از پیامبران بنى اسرائیل از آنجا گذر مى‏کرد. از کثرت استخوانهاى پوسیده تعجّب کرد. خداوند عزّ و جلّ به او وحى نمود که: آیا دوست دارى آنان را برایت زنده کنم تا آنان را انذار کرده و دین خود را تبلیغ کنى؟ گفت: بله، خداوند وحى فرمود که: آنان را صدا بزن! آن پیغمبر نیز چنین ندا کرد: اى استخوانهاى پوسیده! به اذن خدا برخیزید! همگى زنده شدند و در حالى که خاک‏ها را از سر خود مى‏زدودند، برخاستند. [* أَ لَمْ تَرَ إِلىَ الَّذِینَ خَرَجُواْ مِن دِیَارِهِمْ وَ هُمْ أُلُوفٌ حَذَرَ الْمَوْتِ فَقَالَ لَهُمُ اللَّهُ مُوتُواْ ثُمَّ أَحْیَاهُمْ إِنَّ اللَّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلىَ النَّاسِ وَ لَاکِنَّ أَکْثر النَّاسِ لَا یَشْکُرُون
آیا ندیدى جمعیتى را که از ترس مرگ، از خانه‏هاى خود فرار کردند؟ و آنان، هزارها نفر بودند (که به بهانه بیمارى طاعون، از شرکت در میدان جهاد خوددارى نمودند). خداوند به آنها گفت: بمیرید سپس خدا آنها را زنده کرد خداوند نسبت به بندگان خود احسان مى‏کند ولى بیشتر مردم، شکر (او را) بجا نمى‏آورند. (قرآن کریم؛ سوره بقره(2)، آیه243)]
و همچنین ابراهیم خلیل الرّحمن علیه السّلام آن زمان که پرندگان را گرفت و تکّه تکّه نمود، و هر تکّه را بر کوهى نهاد و سپس آنها را فراخواند و آنها زنده شدند و به سوى او حرکت کردند. [* وَ إِذْ قَالَ إِبْرَاهِمُ رَبّ‏ أَرِنىِ کَیْفَ تُحْىِ الْمَوْتىَ‏ قَالَ أَ وَ لَمْ تُؤْمِن قَالَ بَلىَ‏ وَ لَاکِن لِّیَطْمَئنَّ قَلْبىِ قَالَ فَخُذْ أَرْبَعَةً مِّنَ الطَّیر فَصُرْهُنَّ إِلَیْکَ ثُمَّ اجْعَلْ عَلىَ‏ کل جَبَلٍ مِّنهنَّ جُزْءًا ثُمَّ ادْعُهُنَّ یَأْتِینَکَ سَعْیًا وَ اعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ 
و هنگامى که ابراهیم گفت: خدایا! چگونگی زنده کردن مردگان را به من نشان بده. فرمود: آیا باور نداری؟ عرض کرد: آرى، ولى مى‏خواهم قلبم آرامش یابد. فرمود: در این صورت، چهار نوع از مرغان را انتخاب کن! و آنها را (پس از ذبح کردن،) قطعه قطعه کن (و در هم بیامیز)! سپس بر هر کوهى، قسمتى از آن را قرار بده، بعد آنها را بخوان، به سرعت به سوى تو مى‏آیند! و بدان خداوند قادر و حکیم است . (قرآن کریم؛ سوره بقره(2)، آیه 260)]
و نیز موسى بن عمران علیه السّلام و هفتاد نفر همراهش که از بین بنى اسرائیل انتخاب کرده بود و همراه او به کوه رفتند و گفتند: تو خدا را دیده‏اى، او را به ما نیز نشان بده، حضرت گفتند: من او را ندیده‏ام، ولى آنان اصرار کرده گفتند: «لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّى نَرَى اللَّهَ جَهْرَةً» (ما سخنان تو را تصدیق نمى‏کنیم مگر اینکه بالعیان و آشکار خدا را ببینیم – قرآن کریم؛سوره بقره(2)، آیه 55) در نتیجه صاعقه‏اى آنان را سوزاند و نابود ساخت.
و موسى تنها ماند و به خدا عرضه داشت: خدایا! من هفتاد نفر از بنى اسرائیل را انتخاب کردم و بهمراه خود آوردم، و حال تنها برمیگردم، چگونه ممکن است قومم سخنان مرا در مورد این واقعه بپذیرند؟ اگر مى‏خواستى، هم من و هم آنان را قبلا از بین مى‏بردى، آیا ما را بخاطر کار نابخردان هلاک میسازى؟ (مضمون آیه 155 سوره اعراف(7) ) خداوند نیز آنان را پس از مرگشان زنده نمود.
سپس حضرت ادامه دادند: هیچ یک از مواردى را که برایت ذکر کردم نمى‏توانى ردّ کنى، زیرا همگى، مضمون آیاتى از تورات، انجیل، زبور و قرآن است، اگر هر کس که مرده زنده مى‏کند و نابینایان و مبتلایان به پیسى و دیوانگان را شفا مى‏دهد، خدا باشد، پس اینها را هم خدا بدان. حال، چه مى‏گوئى؟ جاثلیق گفت: بله، حرف، حرف شماست و معبودى نیست جز اللَّه.
ادامه دارد…