دوشنبه, آوریل 29, 2024
دعوت شدگان به نور

نور هدایت و عنایت مهرآمیز امام حسین علیه السلام: مصاحبه ای با ایوِت بالدکینو

ممکن است خودتان را معرفی کنید؟

نام من ایوِت بالدکینو و نام اسلامی ام ثریا است. من این نام را 12 سال پیش وقتی برای اولین بار مسلمان شدم انتخاب کردم.  12 سال است که مسلمانم ، 6 سال سنی بودم و الحمدلله 6 سال است شیعه هستم.

[شایان تذکر است که به علت اینکه او در خانواده ای که ریشه ایتالیایی داشته اند بزرگ شده است نام نرگس را هم برای خود انتخاب کرده است؛ همان نامی که مادر گرامی حضرت مهدی علیه السلام برگزیدند، ایشان به پیامبری وعده داده شده حضرت محمد صلی الله علیه و آله شهادت دادند در حالی که در خانواده ای اشرافی و مسیحی- رومی بزرگ شده بودند. برای اطلاع از داستان زیبای مادر گرامی حضرت مهدی علیه السلام شما را دعوت می کنیم به مطالعه “داستان دلدادگی ملیکا” در این سایت. ]

من در استرالیا بزرگ شدم . همه خانواده ام آنجا هستند. من آنجا به دنیا آمدم و آنجا تحصیل کردم. به مدت 6 سال در دانشگاه تحصیل کردم و دو مدرک لیسانس گرفتم، یکی لیسانس انگلیسی و دیگری لیسانس حقوق؛ اکنون در ایران هستم برای آموختن زبان فارسی و ان شاء الله پس از آن کسب تحصیلات مذهبی.

شما اولین بار چگونه با اسلام آشنا شدید؟ چقدر امام حسین علیه السلام بر تصمیم شما برای شیعه شدن تاثیر گذار بودند؟

جستجوی من برای یافتن حقیقت از همان سنین پایین شروع شد. زمانی که کودک بودم همواره حضور الله را از درون احساس می کردم و می خواستم که در برابر آن قدرت والا ، هر چه به نامیدش خدا یا الله، تسلیم شوم. اگرچه درباره اینکه چگونه به مقصد او برسم مطمئن نبودم و همواره در باره اینکه از کجا آمده ام به کجا می روم و مقصدم در زندگی چیست می اندیشیدم.

اندیشه درباره این سوالات که از کجا آمده ام ، چرا اینجا هستم و کجا خواهم رفت جستجوی مرا برای یافتن حقیقت و مطالعات مذهبی آغاز کرد.

من در فضای بسیار متعصب کاتولیک بزرگ شدم . آنها اجازه هیچگونه تحقیق در باورها را نمی دادند. در آن محیط انسان باید همان دینی را که پدرانش پذیرفته اند بپذیرد و آن را کورکورانه بدون هیچ پرسشی دنبال کند. من همیشه با پاسخ های غیر منطقی و ناقصی که در مدت زمان تربیت مسیحی ام فراهم می شد اغنا نمی شدم. در عین حالی که در پایان دوران دبیرستانم با رتبه اول فارغ التحصیل شده بودم و به مطالعه مذهبی بسیار علاقه مند بودم. در دوران نوجوانی ام اعتقادات مسیحیت را برای همیشه کنار گذاشتم.

زمانی که کودک بودم خواب هایی می دیدم از یک گروه عظیم مردم از ملیت های مختلف که در لباس های سفید پیچیده شده بودند و در محلی که ستون های بزرگی داشت منظم بالا و پایین می رفتند. فکر می کردم که این رؤیای من به گاندی ارتباط دارد. زمانی که بزرگ تر شدم پژوهش درباره ادیان شرقی خصوصا هندویسم و بودائیسم را آغاز کردم و بسیار جذب بودائیسم شدم.

لیکن دریافتم که این ادیان بسیار مشرکانه و فلسفی بودند. و نیز متوجه سیستم تبعیض شدیدی که در باور آنها بود شدم که حقیقتا حقوق انسانی را نادیده می گیرد و من این را دوست نداشتم.

در این زمان که سال 1997 بود در حالی که هنوز مشغول جستجو بودم مادرم تصمیم گرفت به مصر برود. او بسیار علاقه مند به تمدن مصر بود واین آرزوی دیرینه او بود اما در آغاز چهل سالگی اش موفق شد به این آرزو دست یابد. در آن زمان که او به آن سوی آبها رفت من به اروپا برای ملاقات اقوامم رفتم . 5 روز اقامت در مصر را رزو کردم تا مادرم را در سر راه سفر ملاقات کنم.

اما اقامتم در مصر بیش از آنچه برنامه ریزی کرده بودم طول کشید. هر بار که سعی می کردم این کشور را ترک کنم چیزی مانع من می شد. به این ترتیب سفر 5 روزه من 6 ماه به طول انجامید.

در قاهره هرجا که سفر می کردم همه درباره مسجد اهل البیت قاهره به من می گفتند و اینکه اگر به آنجا بروم همه آرزوهایم برآورده خواهند شد.

من چیزی درباره شخصیت این [فرد] از اهل البیت [امام حسین علیه السلام] نمی دانستم اما آن مردم ایشان را بسیار دوست داشتند و ایمان بسیاری به این شخصیت و این مکان در آنها یافتم و این انگیزه ای برای من شد تا به آنجا بروم.

بنابر این زمانی که [هنوز ظاهرا] مسیحی بودم سه بار با کلی امید به این مسجد [مسجد رأس الحسین] رفتم. زمانی که کنار ضریح بودم خواستم که به سوی حق راهنمایی بشوم و زندگی پوچم در استرالیا تغییر کند و جستجویم به نتیجه برسد.

من در غرب بزرگ شده بودم و با تصاویر منفی ای از اسلام تغذیه شده بودم برای همین هرگز به اسلام نگاهی نیانداختم. با این حال سفر من به مصرنگاه مرا به کلی عوض کرد. من در آنجا چیزهای بسیاری دیدم که دوست داشتم مثل ارزش های خانوادگی محکم، احترام به بزرگترها، بی اهمیتی به مادیات و دیدم که مردم فقیر بودند اما دلهایشان به زندگیشان راضی و خشنود بود. احساس کردم که گویی آنها می دانستند که مقصدشان در زندگی چیست.

من نتیجه گرفتم که بیشتر این ویژگیها ناشی از بنیادهای مذهبی بود. پس این مسئله باعث شد جستجویم در اسلام آغاز شود. هرچه بیشتر از اسلام درمی یافتم بیشتر تحت تأثیر قرار می گرفتم. من اسلام را بسته ای کامل یافتم که همه جوانب زندگی از پزشکی گرفته تا بهداشت ، از علم گرفته تا ارزش های اخلاقی و حتی جهان غیب را در بر گرفته است.

سرانجام نسخه ای از قرآن کریم به زبان انگلیسی به من داده شد. لحظه ای که آن را گشودم دریافتم که جستجویم به پایان رسیده است. برای اولین بار احساس می کردم که کلام الهی با من سخن می گوید.

و اینها به وضوح کلام خداوند بود و نه اندیشه بشر. بسیاری از آیات نظیر:

بسم الله الرحمن الرحیم

قل هو الله احد

الله الصمد

لم یلد و لم یولد

و لم یکن له کفواً احد.

به نام خداوند بخشنده و مهربان. بگو اوست الله یکتا. الله غیر قابل نفوذ و بی نیاز مطلق است. نه زائیده و نه زاده شده است. و برای او کفو و برابری نیست.

به سرعت یک عمر سرگردانی من را خاتمه داد.

سرانجام در آن صبح من مسلمان شدم و به این نتیجه رسیدم که خدایی جز الله نیست.

با این حال جستجویم در مصر برای یافتن حقیقت به پایان نرسید. پس از آنکه به وطن بازگشتم پس از 6 سال تفاوت بزرگی بین شیعه و سنی کشف کردم. به مدت یکسال مطالعه می کردم و درخواست می کردم و از خداوند می خواستم که مرا دوباره راهنمایی کند.

هرچه بیشتر درباره شیعه می خواندم بیشتر در می یافتم که به تشیع تمایل دارم. نظریات و وقایع آن را دوست داشتم و با منطق من نیز سازگار بود.

دریافتم که متاسفانه اختلاف این دین بزرگ اساسا به دلیل مسئله امامت پس از از دنیا رفتن حضرت محمد صلی الله علیه و آله بوجود آمده است.

بیش از 140 روایت سنی که واقعه غدیر را تأیید و پشتیبانی می کردند یافتم و نیز از منطق خودم استفاده کردم که حضرت محمد صلی الله علیه و آله اگر هیچ دلیل مهمی برای این کار نداشته اند چرا این گروه عظیم حجاج را دقیقا زمانی که می خواستند پراکنده بشوند در گرمای شدید نگه داشتند؟ همچنین آیه ای از قرآن هم هست که این روز را تأیید می کند و ارزش بسیاری به آن می دهد.

آیا ممکن است از تأثیر امام حسین علیه السلام و واقعه عاشورا در شیعه شدن خود برای ما بگویید؟

در خصوص ارتباطم با امام حسین علیه السلام، یک ارتباط عمیق و طولانی مدت و وفادارانه است و با وجود تمام برهان هایی که یافتم، امام حسین علیه السلام دلیل من برای آنچه که هم اکنون هستم می باشند. میلیون ها بار جانم به فدایش؛ او نجات دهنده و شفیع من نزد الله است و من همه چیز را مدیون ایشان هستم.

من معتقدم که امام حسین علیه السلام از سال 1997 در مصر زمانی که برای اولین بار به مسجد امام حسین در قاهره [رأس الحسین] رفتم با من بودند. زمانی که آنجا بودم درخواست هدایت کردم با این حال امام حسین علیه السلام مرا همان آنجا رها نکردند. شش سال بعد زمانی که به تفاوت های سنی و شیعه نگاه می کردم برای اولین بار به مسجدی شیعی [در استرالیا] برده شدم. با وجود این همه مسجد در دنیا ، من به مرکز اسلامی امام حسین در سیدنی برده شدم؛ و در لحظه ای که وارد خانه خدا شدم انرژی قوی و ارتباط محکمی بین قلبم و الله احساس کردم .

دعاهای شیعه که خوانده می شد مانند دعای کمیل و دعای عرفه، بُعدی عمیق تر از معنویت را به روی من گشود و من دری پررمز و راز و صمیمی برای ارتباط با الله یافتم. عرفان شیعی [هدایت امامان معصوم علیهم السلام به شناخت صحیح الله] انگیزه من شد. در این دوران من مفهوم توسل را دریافتم.و نیز شخصیت امام حسین علیه السلام را که توسط سنی ها برای سالهای متمادی در ظلمت نگه داشته شده بود شناختم. زمانی که زیبایی و عمق این شخصیت و آنچه ایشان برای تاریخ انجام داده بودند و جانثاری ایشان را فهمیدم دریافتم که ایشان شفیع من هستند و به سرعت محبت شدیدی نسبت به ایشان در وجود خود یافتم.

می توانید لطفا مختصرا حضرت زینب سلام الله علیها را برای ما توصیف کنید؟

برای من حضرت زینب سلام الله علیها یکی از الگوهای بزرگ برای زنان هستند که تاریخ تا کنون به خود دیده و نمونه درخشان برای فمینیسم غربی و آنهایی که ادعا می کنند اسلام به زنان ظلم می کند.

[ان شاء الله در آینده اندیشه های بیشتری از خانم بالدکینو در این سایت ارائه خواهد شد…]