شماره هجده: فرق مسیحیت (بخش دوم)
پروتِستانيزم Protestantism
اين فرقه به نامهاي مختلفي همچون پروتستانيزم، كليساي انجيلي، كليساي تبشيري، رويهي لوتريسم يا لوترنيسم و كليساي اصلاحي ناميده شده است.
اين فرقه، از مهمترين فرقِ مسيحيت بوده و پس از كاتوليسيسم(كاتوليكها) بيشترين پيرو را در ميان فرق مسيحيت دارا ميباشد. قسمت اعظم پيروان اين فرقه در اروپا زندگي كرده و در كشورهاي اسكانديناوي فراوانند.
فرقهي نامبرده، در آمريكا يكي از بزرگترين جمعيتهاي جهان را به خود اختصاص داده است.
نام فرقهي مذكور از كلمهيProtest انگليسي به معناي «اعتراض كردن» آمده است، چرا كه پيدايش آن از طريق ارائهي اعتراضاتي به وسيلهي شخصي به نام مارتين لوتِر شكل گرفته است. پس براي بررسي و تحقيق دقيق در ماهيت اين فرقه ابتداً بايد لوتر را بشناسيم.
«مارتين لوتر» در 10 نوامبر سال 1483 ميلادي در شهر «آيسلن» در آلمان ديده به جهان گشود. پدرش «هنز» و مادرش «مارگارت» نام داشتند. پدرش مزرعهكوچكي داشت ولي مزرعه را رها كرده بود تا در معادن زغال سنگِ«آيسلن» كار كند. وقتي مارتين به سنِ شش ماهگي رسيد ، پدر و مادرش اسباب و اثاثيه را در يك گاري گذاشته، عازم شهر «مانسفلد» شدند، و پدر، به همان كار مشغول شد.
مارتين در همانجا درس خواندن را شروع كرده و ادامه داد، درحالي كه كودكي او بسيار به سختي ميگذشت؛ چرا كه هم پدر بداخلاق بود و هم مادر بسيار سختگير و اهل تنبيه و شلاق زدن.
پس از سپري كردن كودكي و نيز گذراندن تحصيلات مقدماتي، ابتداً به «ماگدبورگ» و پس از يكسال به مدرسهاي در شهر «آيزناچ» رفت؛ و در هجده سالگي وارد دانشگاه «ارفرت» شد. او در پايان سال اول توانست ليسانس ادبيات را از اين دانشگاه بگيرد. دو سال بعد نيز درجهي فوق ليسانس خود را در رشتهي حقوق دريافت كرد. سپس در همان دانشگاه از او براي تدريس دعوت كردند.
در بهار سال 1505 ميلادي طاعون بر شهر ارفرت سايه افكند، لذا وي به به مانسفلد ونزد خانواده بازگشت؛ وي به هنگام مراجعت به ارفرت، گرفتار رعد و برق و طوفان شديد شد، به گونهاي كه اصابت برق را به زمين بارها ديد، و اصابت برق به زمين سرانجام باعث شد كه وي، با سر بر زمين بيفتد. در آن لحظات كه از همه جا قطع اميد كرده بود، سر به سوي آسمان برداشته فرياد زد: « اي آن مقدس، تو مرا كمك كن، قول ميدهم كه راهب شوم».
و به اين عهد هم وفا كرد و به دستهي راهبان پيوست. وي اين كار را با وجود مخالفت شديد پدر و مادر دنبال كرد. در ابتدا او مأمور سائيدن زمين، جارو كردن، گدادي و كمك به اشخاص بيمار بود. در اين مدت، ضمن انجام مأموريتهاي محوله، آشناديش با «كتاب مقدس» بسيار زياد شد، و خصوصاً نسبت به اين جمله كه پولس گفته است كه: «عادل به ايمان زيست خواهد كرد» بسيار خواند و نتيجهي خواندنهاي مكررش اين شد كه مسيح بسيار مهربان و بخشنده است و هركس به وي ايمان داشته باشد گناهانش آمرزيده خواهد شد.
دكتر«ستاپيتز»، كشيش بخش دستهي «راهبان آگوستينيان»، در بازديدي از صومعهاي كه لوتر در
آن سكونت داشت، پيشنهاد كرد كه لوتر براي درس دادن به دانشكدهي تازه تأسيسي كه در شهر «ويتنبرگ» باز شده است برود. پس از مدتي تدريس در آن دانشكده، دكتر ستاپيتز مأموريت ديگري براي او درنظر گرفت؛ يعني وي را همراه راهبي ديگر و عدهاي، براي رساندن پيامي نزد پاپ فرستادند. اين دو راهب جوان به سوي مقصد حركت كردند تا آنكه سرانجام به ايتاليا رسيدند و در ايتاليا دريافتند كه بين ايتاليا و آلمان تفاوتهاي چشمگيري وجود دارد. از جمله اين كه فهميدند در ايتاليا، مردم به عقايد جدّي با نظر تمسخر مينگرند؛ و به موضوعات ديني ميخندند. مارتين و همراهش، وقتي به شهر روم رسيدند، دستهاي خود را به سوي آسمان بلند كرده و فرياد زدند: «درود بر تو، اي روم مقدس».
آنگاه به سوي قصر «واتيكان» ـ يعني مقر پاپ ـ رهسپار شدند و پس از اين كه پيغام را به منشي پاپ دادند، «مارتين لوتر» به بررسي و دقت نظر در اوضاع و احوال شهر روم پرداخت، يعني شهري كه آن را همواره مقدس ميشمرد. ولي با نهايت تأسف شهري ديد كه خيابانهايش كثيف بود و درونش پر از تبهكاري، جنايت، حرص و طمع و تجمل پرستي. درحالي كه از كنار شاهزادگان مغرور و با لباسهاي قيمتي ميگذشت، در همان حال، فراوان چشمش به آدمكشان مزدور ميافتاد. سرانجام، با مطالعه در اوضاع شهر روم، و دقت در وضعيت كشيشان آن شهر كه استخوان ميفروختند، و استخوان را به عنوان «استخوان مقدس» به مردم معرفي ميكردند، و نيز ديدن اين كه مراسم عشاءِ ربّاني را بسيار با سرعت و بدون معني و مفهوم انجام ميدادند، و همچنين بررسي وضعيتِ زندگي پاپ، به اين نتيجه رسيد كه روم«پر شرارتترين پايتخت اروپاست».
وقتي لوتر به آلمان برگشت، ديگر آن لوتر معتقد و مؤمن نبود، و كم كم به اين نتيجه رسيد كه فقط با ايمان به مسيح و فهميدن كلام خدا (به گونهاي كه در كتاب مقدس آمده است) انسان ميتواند به نجات برسد.
پس از بازگشت از ايتاليا، بنابر آنچه دكتر ستاپيتز ترتيب داده بود، « لوتر» صومعه را ترك كرده و به دانشگاه «ويتنبرگ» رفت. اين دانشگاه تحت مراقبت « فردريك» شاهزادهي ساكسوني قرار داشت. وي كلكسيون آثار مقدس خود را در كليساي شهر نهاده بود و هركس ميتوانست، با پرداخت مقداري پول براي تماشاي اين كلكسيون ، «تنبيهي را كه كليسا براي گناهانش معين كرده بود» و همچنين: «مجازاتي را كه در جهنم به او تعلق ميگرفت» كاهش دهد. مثلاً مردم ميتوانستند با پرداخت سكههايي، بسياري از اشياء مقدس را تماشا كنند. و مهمتر آنكه، قسمتي از پولي را كه مردم براي ديدن آن يادگارها ميدادند، به دانشگاهي كه لوتر در آن تدريس ميكرد ـ به عنوان كمك ـ پرداخت ميگرديد. لوتر با اين امور مخالف بود، ولي مخالفت شديدتر وي فروش كاغذهايي بود كه «توبه نامه» ناميده ميشد. هركسي كه يكي از آنها را ، همراه با امضاي پاپ در دست داشت، از تحمل كارهاي سنگيني كه كليسا «براي توبه كردن آنها تعيين ميكرد»، معاف ميشد. مردم معتقد بودند كه با پرداخت سكهاي، گناهان گذشتهشان بخشيده خواهد شد؛ و همچنين، عقيده داشتند كه به اين وسيله ميتوانند باعث نجات بستگاني شوند كه سالها قبل از اين جهان رفتهاند.
اندكي بعد، لوتر از سوي دكتر ستاپيتز تشويق شد كه به وعظ بپردازد، و وي نيز به اين كار پرداخت. پس از آن خيلي طولي نكشيد كه مهمترين اقدامِ لوتر به عمل آمد، و آن اقدام، « قيام رسمي عليه بخشش گناهان» بود؛ به اين ترتيب كه وي اعتراضنامهي خود را به فروشِ بخشش نامهها، با ميخ، به درِ كليسا كوبيد؛ كه اين اعتراضنامه، بر سه اصل استوار بود:
أ. مخارجِ كليساي «سنپتر» را در روم، آلمانيها نبايد بپردازند.
ب. بخششنامههايي كه از سوي پاپ فروخته ميشود، نميتواند ذرهاي از گناه انسان بكاهد.
ج. بخشش، فقط با ايمان به مسيح و پشيماني از گناه حاصل ميشود.
وي 95 اصل ديگر در مورد آمرزشنامهها نوشت؛ و يك نسخه از آن را براي اسقف منطقهي خود، و ديگري را براي «شاهزادهآلبرت» فرستاد. اما يكي از اين دو نسخه، به دست ناشري ماجراجو افتاد و او با مشاهدهي اهميت مندرجات نسخه، آن را به زبان آلماني منتشر كرد. نسخههاي چاپ شده به سرعت فروش رفت و از اين رهگذر جنب و جوش عظيمي در آلمان ايجاد شد، و در يك شب، لوتر تبديل به قهرمان شد.
به دنبال اين ماجرا، بين لوتر و مخالفنش مناظرات فراواني واقع شد، كه در نتيجه لوتر از سوي پاپ تكفير شد، و لوتر نيز با سوزاندن حكم پاپ در آتش نسبت به اين عمل وي واكنش نشان داد. پس از اين ماجراها، جدايي او از كليساي كاتوليك روم قطعي شد.
نكات مهمي كه در آن 95 اصل پيشنهادي لوتر به درِ كليسا كوبيده شده بود به شرح ذيل است:
أ. توبه: تمامي زندگي شخص مؤمن، بايد با توبه توأم باشد.
ب. پاپ تنها ميتواند مجازاتي را كه خودش مقرر داشته، مورد عفو قرار دهد.
ج. در مسائلي چون تزكيه، تصفيه، و بخشش گناه، اختيارات پاپ مانند اختيارات كشيشان و شبانان ميباشد.
د. كساني كه ميگويند «روح از آتش تصفيه، موقعي خلاص ميشود كه پول در صندوق ريخته شود»، فكرِ انساني را تعليم ميدهند.
ه. كساني كه توسطِ «نامههاي بخشش از گناهان»، به نجات خودشان مطمئن ميگردند، تا ابد به همراه معلمان خود محكوم خواهند بود.
و. مسيحياني كه دستگيري از فقرا ميكنند، يا به آنان قرض ميدهند، به مراتب بيش از خريدن بخششنامه، ثواب ميكنند.
ز. چرا پاپي كه اينقدر ثروتمند است با پول خودش اقدام به ساختن كليساي «سنپتر» نميكند.
پس از اين رخدادها، لوتر نگارش عقايد خود را آغاز كرد، كه در آن ميان ميتوان دو رسالهي «خطاب به اشراف» و «اسارت بابليان» را نام برد.
در رسالهي «خطاب به اشراف»، سعي كرد با مخاطب قرار دادنِ اشراف، از آنان بخواهد در مقابل حكومت پاپ در مسائل دنيويه مقاومت نمايند؛ چرا كه او مداخلهي پاپ را در امور غير روحاني به هيچ وجه مجاز نميدانست. ضمناً وي با «تجرّدِاجباري» كشيشان نيز مخالف بود، و معتقد بود كه هيچ كس قبل از سي سالگي نبايد عهد و ميثاق تجرّد براي همهي عمر را ببندد. همچنين پيشنهاد ميكرد كه رسمِ «گدائي كردن راهبان» بايد بطور كلي و كامل از ميان برود. بعلاوه عنوان داشت كه در «عهد جديد» تمام مؤمنان «كاهن و كشيش» خوانده ميشوند و اين سمت، نيازمندِ « انتخاب خاص توسط طبقهاي خاص» و نيز «ويژهي افراد خاصي» نيست؛ چنانچه جماعتي مسيحيِ عامي و غير روحانيِ ساكن در بياباني دور افتاده، ميتوانند از ميان خود كشيشي را انتخاب كنند، و اين انتخاب قطعاً صحيح بوده و سنديّت خواهد داشت.
لوتر در رسالهي موسوم به «اسارت بابليان» به «امكانِ اشتباهِ پاپ» اشاره كرده و اظهار داشته كه «ممكن است پاپ از هدايتِ روحالقدس محروم باشد». وي به انجام مراسم عشاءِ ربّاني هم انتقاداتي داشت، و نيز با روزه گرفتن اجباري، زيارتهاي اجباري، رياضت كشيدن، و اقامت در دِيْر و صومعه مخالف بود. وي از پاپ دعوت كرده بود كه در اصلاحات پيشقدم شود. ضمناً به نادرست بودنِ دخالت پيشوايانِ مذهبي در امورِ دنيا، و مداخلهي رؤساي جسماني در امورِ روحاني اشاره داشت. وي در جهت اصلاحِ عبادات نيز اقداماتي را انجام داد؛ از آن جمله:
الف) «مرسوم كردنِ سرودِ دسته جمعي در كليسا»؛ چرا كه سابقاً «كليساي كاتوليك» سرودِ دسته جمعي را در كليسا غير لازم تشخيص داده بود، و فقط به سرائيده شدنِ سرودي از طرف عدهاي خوانندهي حرفهاي موسيقيدان اكتفا ميكرد. ولي لوتر نظر به علاقه و اشتياقي كه نسبت به موسيقي داشت، آواز و سرودِ دسته جمعي را در كليسا دوباره معمول كرد و خودش نيز چندين سرود نوشت كه تا به امروز هم آن سرودها را در كليساهاي مختلف مورد استفاده قرار ميدهند.
ب) «اعادهي حقِ برداشتنِ نان و فنجان در مراسم عشاءِ ربّاني از طرف تمام ايمانداران»؛ زيرا مدتي، اعضاءِ عاديِ كليسا را ـ يعني كساني كه در مراسم عشاء ربّاني شركت ميجستند ـ از گرفتن فتجان شراب به بهانهي اينكه مبادا يك قطره شراب بر زمين ريخته شود، محروم كرده بودند؛ چرا كه چنين عملي از نظر آنان ، در حكم «ريختن خون مسيح بر زمين» تلقي ميشد. اصلاحطلبان اصرار داشتند كه تمام شاگردان براي اطاعت از امرِ مسيح كه فرمود: « به يادگاري من بجا آريد» ملزم هستند كه در خوردن نان و شراب شركت كنند.
لوتر برخلاف تعليمات كليساي كاتوليك، با دختري راهبه به نام كاترين ازدواج كرده و به زندگي خانوادگي روي آورد، و از اين همسر، 6 فرزند پيدا كرد. و سرانجام در 18 فوريهي 1548 ميلادي در معبد «ويتن برگ» به خاك شپرده شد و به اين ترتيب، عمر وي در 65 سالگي بهپايان رسيد.
شاخصههاي پروتستانيزم
أ. خود را به عنوان يك مذهب شخصي كه هرفرد مسيحي را در مذهب، «بانقّادي تربيت ميكند» جلوه ميكند.
ب. اصول اعتقادي خويش را بر اساس «عشاء رباني»، «نظام كليسايي» و « اخلاقيات» بنا مينهد.
ج. مهمترين اصل و پايهي آن، «نجات از طريق ايمان، منهاي اعمال» ميباشد.
د. اصلِ رسمي آن متكي به پذيرش كتاب مقدس به عنوان «تنها مأخذ» بوده، و اساسيترين اصل آن «دكترينِ نجات» ميباشد.
ه. بنياد منطقي اصل نجات، عبارت است از: « اعتقاد بدبينانه نسبت به انسان»، كه از تباهي مطلق انسان سخن ميگويد.
و. تفسير لوتري از مسيحيت، يك تفسير 100% غير رهباناني است؛ كه با ديدِمثبتي كه به زندگي اين دنيا دارد مشخص ميگردد، كه از آن جمله است: «توجّه فراوان به امر ازدواج و زندگي خانوادگي» و «كارِ روزانه با صداقت» (معتقدند كه عملي الهي خواهد بود).
ز. به عنوان شعار مسيحيت، تنها «تعميد» و «عشاءِ ربّاني» را به رسميت ميشناسند.
ح. كليساهاي پروتستان لوتري، با هرنوع سينرژيسم به شدت مخالف بوده (كه ايمان و عمل هر دو موجب نجات ميشود)؛ بلكه «نجات را فقط در ايمان ميداند».
ط. معتقدند كه حضرت عيسي مسيح، در عشاءِ ربّاني، «با بدنِ مادّيِ خود حاضر است».
ي. عبادت به زبانهاي بومي و محلّي جايز است.
ك. سرودخواني دسته جمعي از مهمترين عبادات محسوب ميشود.
از نظر گستردگي اين فرقه بايد گفته شود كه:
در اروپا، در كشورهاي اسكانددناوي، تقريباً همهي مردم لوتري ميباشند. در آلمان ، قبل از جنگ اخير(جنگ جهاني دوم) جمعيت آن، پيروان «كليساي پروتستان» بودهاند. در برزيل، حدود 30 ميليون پروتستان وجود دارد. در آمريكا، كليساي لوتري، جزء چهار كليساي بزرگ ميباشد؛ يعني كليساهاي «كاتوليك»، «باپتيست»، «متُديست» و «پروتستان».
نكتهِ قابل ذكر ديگر آنكه، بيشترين فعاليتهاي تبليغي در سراسر جهان و بخصوص در كشورهاي اسلامي و از جمله ايران، توسط پروتستانها انجام ميپذيرد.
آيا واقعاٌ فعاليتهاي تبليغي، در جهتِ مسيحيت است؟ و يا نه؟!
كالوينيسم ( كليساي اصلاحي) Calvinism
سخن كه به بحث دربارهي «نهضت اصلاحي و مارتين لوتر و پروتستانيزم» رسيد، بيمناسبت نديديم كه از يك جنبش اصلاحي ديگر نيز گفتگو كنيم؛ يعني نهضت اصلاحيِ «جان كالوين» و يا «كالوينيسم».
ادّعا شده كه نفوذ «كاوين» در مسائل فكري مربوط به كليساهاي متجدد و اصلاح شده، همتا ندارد؛ چرا كه وي به «متحدساختن»، «تصفيه كردن» و «روشن ساختن طرز تفكر» كليساهاي جديد شمال غربي اروپا پرداخت. وي در تاريخ دهم جولاي 1509 در شهر «مويونِ فرانسه» متولد گرديد. ابتدا به تحصيلات مذهبي پرداخت، ولي پدرش با ديدن هوش و استعداد سرشار وي، او را به مدرسهي حقوق فرستاد. با وجود موفقيتِ شايان در هر دو رشتهالهيات و حقوق، وي از لحاظ ايمان و مذهب پيشرفت چنداني حاصل نكرد؛ ولي به دنبال حادث شدن انقلابي دروني، وي چنين وضعيت خود را تشريح و نوصيف ميكند: «حقيقت بر من لجنزاري از اشتباهات و خطاها را مكشوف ساخت كه من در آن لجنزار غوطهور بودم و دست و پا ميزدم و به گناه و خجلت و شرمساري آلوده شده بودم». سرانجام معتقد شد كه فقط « از راهِ ايمان به مسيح است كه شخص از گناه مبّرا ميشود و نجات پيدا ميكند».
هنگامي كه يكي از دوستان وي،به رياست «دانشگاه پاريس» انتخاب شد، از كالوين درخواست نمود كه خطابهي افتتاحيه را براي وي تهيه كند. او نيز پذيرفت؛ ولي متن نطق، آنچنان بود كه كالوين و رئيس دانشگاه، پس از ايراد آن مجبور به فرار از پاريس شدند. چند سالي كالوين آواره و در به در شد تا آنكه سرانجام در شهر «بالسويس» رحلِ اقامت افكند، كه اين اقامت در سويس، تا آخر عمر او به طول انجاميد. چرا كه وي به هنگام مسافرتي به ژنو، به جهت آشنايي با شخصي فرانسوي بنام «فارل»، براي هميشه در اين شهر اقامت گزيد.
نظرات كالوين
ü «كالوين» اساسِ حكمت را، در «كتاب مقدس» پيدا كرد نه در كليسا.
ü وي منصبِ پاپ و پاپگري را در نوشتههايش رد كرد، و آن را اختراعي وهنآور نسبت به دين و مذهب ناميد.
ü كالوين اظهار كرد كه «شخص، فقط از مسيرِ ايمان ميتواند نجات يابد».
ü او ميگفت: «نجات، بطور كامل كارِ خداست»، و «هيچ عملي از اعمالِ بشري كافي نيست كه نجات را نصيبِ انسان كند».
ü نكتهي مهم و برجسته در تعاليم او، عبارت است از « احترام و تكريم آميخته به ترس فوق العاده» در برابر خداي متعال (البته مراد از اين خداي متعال در عهد جديد، شخص عيسي مسيح است).
ü وي مخالف زجر و شكنجهي اشخاص، به خاطر مذهب و عقيده بود.
فوت كالوين به سال 1564 واقع شد.
اما از نظر گستردگي جمعيت پيرو «كالوين»، مطلب به شرح ذيل است:
«كليساي اصلاحي كالوين» در سويس، در حدود 5/2 ميليون نفر پيرو دارد. تقريباً 600000 نفر از يك ميليون جمعيت پروتستان فرانسه متعلق به «كليساي اصلاحي» هستند. در هلند نيز در حدود 40% از سكنهي آن، پيرو كالوين ميباشند.
آلمان نيز صاحب چند «كليساي اصلاحي» در هانوور، هِس، برمن و راينلند، با جمعيتي حدوداً 4 ميليون نفر ميباشد. در چكسلواكي، مجارستان، اتريش، لهستان و روماني، چند «كليساي اصلاحي» وجود دارد كه بزرگترينِ آنها در مجارستان با پيرواني حدود 2 ميليون نفر ميباشد.
در اتريش يك كنفدراسيون، بين «كليساي اصلاحي» و «كليساي لوتري» كه اكثريت عمدهي مردم آن متعلق به « كليساي اصلاحي» هستند.
تفاوتهاي كليساهاي لوتري و كالويني (اصلاحي)
اين دو فرقه، داراي اشتراكات فراواني ميباشند، كه تحت عنوان «پروتستان» هر دو را نام دادهاند. ولي تفاوتهايي نيز بين اين دو فرقه موجود است، كه اهمِّ آنها را ميتوان در موارد ذيل يافت:
1) موضعگيري فرقهي كالوينيسم در مورد كتاب مقدس، با فرقهي لوتريسم تفاوت دارد؛ به اين شكل كه: لوتر در حالي كه نجات را از طريق ايمان ميسّر ميداند، مدعي است كه تشخيص ارزش و مأخذيّت هر يك از كتابهاي قانوني، آزاد است؛ اما موضعگيري كالوين چنين است كه او، متون مقدس را به گونهاي مأخذيّت داد كه بايد محتويات آنها ـ با قطع نظر از هرگونه قضاوتي ـ اطاعت شوند.
2) كليساي اصلاحي اگرچه همانند كليساي لوتري، رهايي و خلاص را تنها از طريق ايمان ممكن ميداند، اما در عين حال، قانون و انجيل را به عنوان مخالف شديد تلقي نميكند.
3) ويژگي ديگر كليساي اصلاحي اين است كه شكل خاص نظام كليسايي را لازم دانسته، و نسبت به هر نوع مداخلهي دولتي در اين موضوعات، حساسيت نشان ميدهد.
4) در عبادت: سادگي، كليد اصلي راه يافتن به يك كليساي اصلاحي است. هيچ عكس و صليبي وجود ندارد و ميز مقدس جايگزين محراب شده است. كشيش، در لباسِ مشكي بدون رداي سفيد يا ديگر لباسهاي ويژه، مراسم عشاءربّاني و عبادت را برگزاري ميكند.به موجب صريح اصول كليساي اصلاحي، بهتر است در كليسا ارگ بكار برده نشود و تنها «مزامير» و يا ترجمهي فقراتي از كتاب مقدس همراه با سجع و قافيه به آواز خوانده شود (النته اين مطلب امروز به شدت مراعات نميشود). مراسم عشاء ربّاني نيز «ماهانه» بايد انجام پذيرد.
جمعبندي و خلاصه
ديديم كه اعتراضات لوتر و لوتريان به كليساي كاتوليك و شخص پاپ، . نيز دهنكجي آقاي كالوين به كاتوليسيسم، تا چه ميزان بود، و نيز دانستيم كه بين مصلحاني چون لوتر و كالوين نيز ـ ضمن اشتراكشان در مخالفت با سلطهي شبه امپراطوري پاپ ـ اختلافات فراواني موجود است. حال بايد پرسيد: از ميان فرقههايي كه ذكر نموديم ـ كه به حداقل قناعت شد ـ كدام حق است؟ و وقتي حق را معرفي كرديم، قطعاً و قهراً باطلها مشخص و معين خواهند گرديد.
اما ما، در جزوات پيشين، اصول مشترك بين فرقِ برون از شمارهي مسيحيت را نقد كرده و عدم استحكام و قاطعيت مشتركات آنها را نيز اثبات كرده بوديم. لذا بايد بگوييم: چون نديدند حقيقت، رهِ افسانه زدند.
آيا حضرت عيسي مسيح عليه السلام، اين همه دين آوردهاند؟ يا فقط يك دين را؟!!
قابل ذكر است كه منابع مورد استفاده در نگارش اين جزوه، كتابهاي ذيل بوده است:
ـ جهان مسيحيت، اينار مولند
ـ تاريخ اصلاحات كليسا، جان الدر
ـ مارتين لوتر، ميمكنير و ليندوارد
ان شاء الله در جزوهي بعد، دربارهي «مسيحيت و دانش و دانشمندان» بررسي خواهيم داشت.